سه شنبه هشتم 6 1390
مطالب پشت كاميوني

 

 

بعضي از راننده كاميون ها جمله هاي جالبي مينويسن پشت ماشيناشون! حالا يا جنبه طنز داره يا جمله هاي فلسفيه يا عاشقانه است يا… خلاصه توي اين پست يه مشت جملات پشت كاميوني آماده كردم قشنگه ! حتما بخونيد:

همه از من ميترسن ، من از نيسان آبي

عاشق بي انتظار مادر

علم بهتر است يا ثروت؟ ، هيچكدام فقط ذره اي معرفت !

دا كر سي چنت بي. (يعني مادر پسر براي چي خواستي؟)

به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار!

به مد پوشان بگوييد آخرين مد كفن است

ناز نگات قشنگه!

تند رفتن كه نشد مردي / عشق است كه برگردي

هر كجا محرم شدي -چشم از خيانت باز دار /  -چه بسا محرم با يك نقطه مجرم ميشود،

مبر ز موي سفيدم گمان به عمر دراز / جوان به حادثه اي زود پير ميشود گاهي

“دست بزن ولي خيانت مكن”

منم يه روز بزرگ ميشم.

زندگي بر خلاف آرزوهايم گذشت.

داداش جان به خاطر اشك مادر يواش!

افسوس همه اش افسانه بود!

من از عقرب نميترسم ولي از سوسك ميترسم / من از دشمن نميترسم ولي از دوست ميترسم.

من نمي گويم مرا اي چرخ سرگردان مكن / هرچه مي خواهي بكن محتاج نامردان مكن!

شد شد، نشد نشد

بميرد آنكه غربت را بنا كرد  / مرا از تو، ترا از من جدا كرد

برگ از درخت خسته مي شه پاييز فقط يه بهانه است

در اين دنيا كه مردانش عصا از كور مي دزدند ، من بيچاره دنبال مرد مي گردم

دنبالم نيا آواره ميشي

رفاقت قصه تلخي است كه از يادش گريزانم

روي قلبم نوشتم ورود ممنوع ، عشق آمد گفتم بيسوادم!

“تو هم خوبي!

از بس خوردم مرغ و پلو ، آخر شدم ماركوپولو

سر پاييني پرنده ، سر بالايي شرمنده

اسيرتم ولي آزاد !

بخاطر دلم ولم !

قربان وجودت كه وجودم ز وجود تو بوجود آمد مادر

دلم دادم بري باهاش حال كني ،  نه كه بري جيگركي بازكني !!

تو رو اگه من نشورم كي ميشوره ( عروسكم )

باغبان در را مبند من مرد گلچين نيستم ، من خودم گل دارم و محتاج يك گل نيستم!

تمام مرده شويان راضيند بر مردن مردم

بنازم مطربان را كه خلق را مسرور ميخواهند!

اي آسمون كبود ، واسه همه بود واسه ما نبود؟؟؟؟

در قمار زندگي عاقبت ما باختيم  ، بس كه تكخال محبت بر زمين انداختيم

گرپادشاه عالمي ، بازهم گداي مادري

اي بلبل اگر نالي من با تو هم آوازم

تو عشق گل داري،من عشق گل اندامي!

هندونه بده قاچ كنيم ، لوپتو بده ماچ كنيم !

داني كه چرا راز نهان با تو نگفتم ، طوطي صفتي طاقت اسرار نداري

دنيا همه هيچ و زندگاني همه هيچ  ، اي هيچ براي هيچ بر هيچ مپيچ

به درويشي قناعت كن كه سلطاني خطر دارد

 


X