جمعه بیست و یکم 5 1390
پسر بچه اي يك برگ كاغذ به مادرش داد. مادر كه در حال آشپزي بود ، دستهايش را با حوله تميز كرد و نوشته را با صداي بلند خواند. او نوشته بود : صورتحساب !!! كوتاه كردن چمن باغچه 5.000 تومان مراقبت از براد ادامه مطلب
جمعه بیست و یکم 5 1390
ميتوان تنها شدميتوان زار گريستميتوان دوست نداشت و دل عاشق آدمها را زير پاها له كردميتوان چشمي را به هياهوي جهان خيره گذاشتميتوان صدها بار علت غصه دل را فهميدميتوان بد شد و بد ديد و بد انديشه نمود!آخرش ادامه مطلب
جمعه بیست و یکم 5 1390
دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميده كه هيچ زندگي نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود، پريشان شد. آشفته و عصباني نزد فرشته مرگ رفت تا روزهاي بيش‌تري از خدا ادامه مطلب
جمعه بیست و یکم 5 1390
به چه ميخندي تو؟به مفهوم غم انگيز جدايي؟به چه چيز؟ به شكست دل من يا به پيروزي خويش؟به چه ميخندي تو؟به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد؟يا به افسونگريه چشمانت كه مرا سوخت و خاكستر كرد؟به چه ادامه مطلب
جمعه بیست و یکم 5 1390
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر خداوند رحمان، (1) قرآن را تعليم فرمود، (2) انسان را آفريد، (3) و به او «بيان‏» را آموخت. (4) خورشيد و ماه با حساب منظمى مى&r ادامه مطلب
X