دوشنبه اول 8 1391
دوشنبه سیم 5 1391
يکشنبه بیست و یکم 3 1391
***شدم با چت اسير و مبتلايش ***     شدم با چت اسير و مبتلايش   شبا پيغام مي دادم برايش     به من مي گفت هيجده ساله هستم   تو اسمت را بگو، من هال ادامه مطلب
جمعه دوازدهم 3 1391
جمعه بیست و سوم 10 1390
يك سوال شرعي عجيب و تكان دهنده   برگرفته از سخنان استاد حسين انصاريان   عصر بود، ديدم سر و صدا بلند شد، از اتاقم بيرون آمدم، ديدم گرگ برگشته بود، چشمش به اين بره من افتاده كه بچه&rlm ادامه مطلب
جمعه شانزدهم 10 1390
طلبه جوان و دختر فراري شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختري وارد ا ادامه مطلب
سه شنبه سیزدهم 10 1390
I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house,because it means that I am aliveخدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم، اين يعني من هنوز زنده امI am thankful for bein ادامه مطلب
شنبه بیست و ششم 9 1390
جمعه بیست و پنجم 9 1390
سه شنبه هشتم 9 1390
در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي مي كرد كه از درد چشم خواب به چشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود.  پس از مشاوره فراوان با پزش ادامه مطلب
شنبه دوم 7 1390
روزي مجنون از ميان سجاده ي مرد نمازگزاري مي گذشت...مرد گفت: هي مگر نمي بيني با معشوق خود راز و نياز مي كنم!؟مجنون گفت: من كه عاشق ليليم تو را نديدم،تو كه عاشق خداي ليلي هستي چگونه مرا ديدي..!؟ ****** ادامه مطلب
جمعه اول 7 1390
از نو شكفت نرگس چشم انتظاري ام گل كرد خار خار شب بي قراري ام تا شد هزار پاره دل از يك نگاه تو ديدم هزار چشم در آيينه كاري ام گر من به شوق ديدنت از خويش مي روم از خويش مي روم كه تو با خود بياري ام بود ادامه مطلب
پنج شنبه سی یکم 6 1390
در خيابان چهره آرايش مكن               از جوانان سلب آسايش مكن زلف خود را از روسري بيرون مريز       ادامه مطلب
دوشنبه جهاردهم 6 1390
  مردم اغلب بي انصاف, بي منطق و خود محورند.ولي آنان را ببخش. اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي كنند,ولي مهربان باش . اگر موفق باشي دوستاني دروغين ودشمناني حقيقي خواهي ي ادامه مطلب
دوشنبه جهاردهم 6 1390
- بچه كه بوديم، چه دل‌هاي بزرگي داشتيم، اكنون كه بزرگيم، چه دلتنگيم!- كاش دل‌هامون به بزرگي بچگي بود.- كاش براي حرف‌زدن، نيازي به صحبت‌كردن نداشتيم و فقط «نگاه» ادامه مطلب
يکشنبه سیزدهم 6 1390
  شبي از پشت يك تنهايي نمناك و بارانيترا با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گله ادامه مطلب
يکشنبه سیزدهم 6 1390
  اوني كه يار تو بود، اگه غمخوار تو بود، قلبش رو پس نمي داد دل به هر كس نمي داد، دل مي گفت مقدسه عشق اون برام بسه ،از نگاش نفهميدم كه دروغه وهوسه، غصه خوردن نداره ،گريه كردن نداره، به يه قلب ادامه مطلب
يکشنبه سیزدهم 6 1390
  نيا باران  زمين جاي قشنگي نيست من از اهل زمينم  خوب مي دانم كه گل در عقد زنبور است ولي سوداي بلبل دارد و پروانه را هم دوست مي دارد!   ٭٭خريد زمان يك ساعت ويژه از بابا٭٭ ادامه مطلب
جمعه بیست و یکم 5 1390
پسر بچه اي يك برگ كاغذ به مادرش داد. مادر كه در حال آشپزي بود ، دستهايش را با حوله تميز كرد و نوشته را با صداي بلند خواند. او نوشته بود : صورتحساب !!! كوتاه كردن چمن باغچه 5.000 تومان مراقبت از براد ادامه مطلب
جمعه بیست و یکم 5 1390
ميتوان تنها شدميتوان زار گريستميتوان دوست نداشت و دل عاشق آدمها را زير پاها له كردميتوان چشمي را به هياهوي جهان خيره گذاشتميتوان صدها بار علت غصه دل را فهميدميتوان بد شد و بد ديد و بد انديشه نمود!آخرش ادامه مطلب
X