جمعه بیست و سوم 10 1390

يك سوال شرعي عجيب و تكان دهنده

 

برگرفته از سخنان استاد حسين انصاريان

استاد انصاريان

 

عصر بود، ديدم سر و صدا بلند شد، از اتاقم بيرون آمدم، ديدم گرگ برگشته بود، چشمش به اين بره من افتاده كه بچه‏هاى او كشته بودند، ديدم اين بچه‏ها را مى‏گرفت و چهار پنج بار به زمين مى‏كوبيد؛ كه بى‏مروت‏ها! آخر چهار ماه است به ما محبت كرده، بره او را چرا پاره كرديد؟ ما كه پنجاه سال است نان خدا را مى‏خوريم و كفران مى‏كنيم.

 


توبه يعنى پشيمانى، ما هم پشيمان هستيم.

 

يك بخش ديگر توبه ، استغفار با زبان است ؛ خدايا! اشتباه كردم « أستغفرُ اللهَ ربى و أتوب اليه » با زبان، حالا همين كه قلبمان پشيمان است، بس نيست؟ نه، چون خدا گفته است كه غير از پشيمانى قلب، دوست دارم صداى التماس گنهكار را بشنوم. صدايت مهم است؛

 

« ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ »(1)  من را صدا بزن، من با صدا زدن تو جواب تو را مى‏دهم.

بيايى پشت در بايستى و زنگ نزنى كه كسى در را باز نمى‏كند. تشنه‏اى، اما اگر نگويى آب مى‏خواهم، آب نمى‏آورند، گرسنه اگر نگويد نان، كسى به او نان نمى‏دهد.

 

 ترك گناه با اعضا و جوارح

 

سومين مرحله توبه: « تركٌ بالجوارح » هر عضوى از اعضا دچار هر گناهى است، امشب از چاه گناه بيرون بياور، بگو: من از تاريكى مى‏خواهم بروم، خسته شدم.(2)

 

 عزم برنگشتن به گناه

 

چهارمين بخش آن هم اين است كه به خدا بگويى: از امشب تا سال ديگر، ديگر من به گناه برنمى‏گردم « إضمار أن لايعود ».(3)

توبه نصوح توبه‏اى است كه در آن رجوع به گناه نباشد. و توبه‏كننده از گناه مانند كسى است كه گناه نكرده باشد. و آن كس كه اصرار بر گناه دارد و استغفار مى‏كند خود را استهزاء و مسخره مى‏كند.

 

و با اين حالت شيطان او را مسخره مى‏كند. و به تحقيق شخص وقتى بگويد: اى خدا من از تو طلب آمرزش مى‏كنم و بازگشت به سوى تو مى‏نمايم پس به گناه عود كند و برگردد و باز چنين بگويد تا چهار مرتبه، در مرتبه چهارم از دروغگويان نوشته شود.

 

داستانى درباره گرگ گرسنه

 

يكى از علماى جامع و كامل و عارف و فيلسوف كه همه شما او را مى‏شناسيد ، ايشان مى‏فرمودند: براى ديدن يكى از اقوام به شهرمان در يك منطقه سردسير كشاورزى رفتم.

 

وقتى وارد خانه‏اش شدم، گفت: آقا! اول يك مسأله شرعى دارم، اين را جواب بدهيد.

 

گفتم: بفرماييد، گفت: امسال تا زانوى ما در اين منطقه برف آمده است، پنج و نيم، شش صبح تازه هوا روشن شده بود، من آمدم بيل و پارو برداشتم كه به باغ بيايم داخل آلاچيق ديدم يك گرگ قوى آمده و زير آلاچيق خوابيده، من و بيل و پاروى من را كه ديد، اصلاً عكس العمل نشان نداد، نترسيد، ولى من ترسيدم جلو بروم، خيلى گرگ قويى بود.

 

فكر كردم بيابان پر برف است، چيزى گيرش نيامده است، به اينجا پناه آورده. برگشتم و مقدارى نان و گوشت شب مانده بود، مقدارى شير، اين‏ها را داخل سينى گذاشتم و راه افتادم، گفتم: نزديكش كه شدم، اگر قيافه عصبى گرفت، سينى را مى‏اندازم و فرار مى‏كنم. اگر عكس العملى نشان نداد، جلو مى‏روم.

 

ديدن گرگ مادر و پذيرايى از او

 

كنار باغ هم آغل گوسفندهايم بود ، جلو آمدم ، ديدم نه ، عكس العملى نشان نمى‏دهد ، زنده هم هست ، نمرده ، نزديك او رسيدم ، ديدم مقدارى شكمش را بلند كرد و زير شكمش چهار پنج تا بچه گرگ است كه تازه آنها را زاييده بود.

 

هيچ چيزى گيرش نيامده بود، گرسنه، بچه‏ها يك مرتبه شروع به ناله كردن كردند، و حالت چشم اين گرگ برگشت، مثل اين كه مى‏خواست با چشمش به من بگويد: دستت درد نكند، ما بيچاره بوديم، من تازه زاييدم، بچه‏هايم گرسنه هستند.

سينى را گذاشتم. گرگ لقمه لقمه برداشت و اول در دهان بچه‏هايش گذاشت، مادر است.

 

ميزان محبت خدا بر بندگان

 

خدا فرمود: محبت كل مادرهاى عالم را از انسان و جن و حيوان را جمع كنند، يك ذره محبت من را نشان نمى‏دهد. من محبتم به بندگانم اگر صد باشد، يكى‏اش را در كل عالم پخش كردم، نود و نه تاى آن را گذاشتم كه قيامت خرج آنها كنم.(4)

 

ما با دلگرمى امشب پيش تو آمديم، خيلى هم دلمان گرم است، هيچ ناراحتى‏اى نداريم.

 

گرگ هم غذا را خورد و بهار شد، گرگ همانجا ماند و نرفت، كجا برود؟ نمك خورده اينجا بود، محبت و احسان ديده، كجا برود؟

حميدى در جمع بين صحيحين گفته است: «اسيرانى را نزد پيامبر آوردند ناگاه زنى از ميان ايشان دوان دوان در پى كودكى برآمد. طفل خويش را در ميان اسيران يافت، به سينه گرفت و شير داد.

 

 پيامبر فرمود: آيا گمان داريد اين زن فرزند خود را در آتش بيفكند؟ ياران پيامبر پاسخ گفتند: نه به خدا سوگند. پيامبر فرمود: خداوند نسبت به بندگانش مهربانتر از اين زن به فرزندش است.»

 

در همان كتاب از رسول خدا روايت شده كه خداوند صد رحمت دارد كه يكى از آنها را نازل فرموده و به آن رحمت ميان جن و انسان و درندگان و حشرات، دوستى و مهر افكند كه به واسطه آن با هم انس مى‏گيرند

و ددان توله‏هاى خود را پاس مى‏دارند. نود و نه رحمت باقيمانده ذخيره‏اى است كه پروردگار به وسيله آن در قيامت بندگان خود را با آن مورد ترحم قرار مى‏دهد.»

 

درخت‏ها شكوفه كردند و بچه گرگها هم بزرگ شدند و روزها با همديگر بازى مى‏كردند، كم كم ديدم مادرشان ديگر غذا قبول نمى‏كند، پشت يك درخت مخفى شدم، ديدم از ديوار كوتاه آخر باغ بيرون مى‏رود و عصر برمى‏گردد و غذا مى‏آورد،

 

 

دريدن گوسفند صاحبخانه توسط بچه گرگها

 

يك روز صبح گرگ رفت، اين سه چهار تا بچه گرگ با همديگر رفتند داخل آغل و يك بره را خفه كردند و داخل آلاچيق كشيدند و شروع به خوردن كردند.

 

گفتم: عيبى ندارد، عصر بود، ديدم سر و صدا بلند شد، از اتاقم بيرون آمدم، ديدم گرگ برگشته بود، چشمش به اين بره من افتاده كه بچه‏هاى او كشته بودند، ديدم اين بچه‏ها را مى‏گرفت و چهار پنج بار به زمين مى‏كوبيد؛ كه بى‏مروت‏ها! آخر چهار ماه است به ما محبت كرده، بره او را چرا پاره كرديد؟ ما كه پنجاه سال است نان خدا را مى‏خوريم و كفران مى‏كنيم.

 

گرگ، بچه‏ها را زد و بعد هم هر چهار پنج تا را غروب جلو انداخت و برد، پشت ديوار انداخت و خودش روى ديوار نشست و به من نگاه كرد و چشمش پر از اشك شد كه من شرمنده و خجالت زده هستم.

 

حالا سؤال شرعى من اين است كه گرگ رفت و ديگر نيامد، چهار پنج روز بعد آمد، ديدم يك بره كوچك آورده است، از آن طرف ديوار به اين طرف ديوار انداخت و خودش هم روى ديوار نشست كه من به جاى آن بره‏اى كه بچه‏هايم خوردند، اين را براى تو آوردم. نمى‏دانم هم از چه گله‏اى گرفته و آورده، آيا اين بره حلال است يا نه؟

 

انسان عاقل و فهميده! كسى كه خدا براى تو پيغمبر و على و حسين عليهم‏السلام را فرستاده است! خانم‏هايى كه برايتان فاطمه عليهاالسلام را فرستاد! چه چيزى بياوريم كه تلافى گناهان گذشته خودمان را بكنيم؟

 

باز معرفت گرگ كه رفت و يك بره پيدا كرد و آورد، ما برايت چه بياوريم؟ ما همان حرف امام على عليه‏السلام را مى‏زنيم:

« ارحم من رأسُ ماله الرجاء و سلاحهُ البكاء » ما غير از گريه سرمايه‏اى نداريم.


X